نیهیلیسم، اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی: شباهت‌ها و تفاوت‌ها

اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی
فهرست مطالب

چکیده‌ی تاریخ زون

در قرن 19 و 20، با بلوغ مدرنیته، بقایای جهان‌بینی مذهبی به تدریج از بین رفت و این امر به بحران معنا منجر شد؛ بحرانی که آن را نیهیلیسم می‌نامیم. ظهور نیهیلیسم(هیچ انگاری) باعث شد فیلسوفان بار دیگر به‌طور جدی به پرسش قدیمی و کلیشه‌ای فلسفه بپردازند: «معنای زندگی چیست؟». از این درگیری مجدد با مسئله معنا، سه گرایش اصلی پدید آمد. اول، مشکل ریشه‌ای یعنی نیهیلیسم که به معنای آگاهی از نبود معنای عینی برای زندگی ماست. و در مواجهه با این مشکل، دو پاسخ شکل گرفت: اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی. در این مقاله، به بررسی نیهیلیسم و چگونگی تلاش این دو مکتب فکری برای مدیریت بحران معنایی آن خواهیم پرداخت.

انسان و هدفی الهی

برای افراد مذهبی، زندگی دارای معنای عینی است. در سنت‌های یهودی-مسیحی-اسلامی، تاریخ این جهان با آفرینش الهی در یک سو و روز داوری بهشت و جهنم در سوی دیگر به پایان می‌رسد. برای بوداییان و هندوها، داستان کارما و چرخه بی‌پایان تولد و بازتولد وجود دارد. پایان این سیستم نه بهشت و جهنم، بلکه رستگاری است که در هندوئیسم موکشا و در بودیسم نیروانا نامیده می‌شود.

در این سیستم‌های اعتقادی شرقی و غربی، انسانیت جایگاه ویژه‌ای در واقعیت دارد.

اما با رسیدن جهان‌بینی مدرنیته به اوج خود، بقایای تفکر مذهبی را کنار می‌گذارد و این معنای عینی محو می‌شود. با توسعه مدل‌های دقیق‌تر از واقعیت و عدم نیاز به الهه‌ها برای توضیح جهان، ما این الهه‌ها و باورهای مرتبط با آن‌ها را نیز کنار می‌گذاریم.

همان‌طور که نیچه اشاره کرده است، مسیحیت به راستی‌جویی بها داد و این فضیلت را در پیروانش تقویت کرد، اما سرانجام بر شمشیری که خود تیز کرده بود، فرو افتاد. در قرن 19، مدرنیته با مجموعه‌ای از آثار انفجاری، به سوی وضعیت سکولار حرکت کرد.

ایجاد بحران معنا

در دهه 1830، دیوید اشتراوس کتاب خود با عنوان «زندگی عیسی» را منتشر کرد؛ کتابی که مانند انفجار دینامیت در کارخانه آتش‌بازی بود. این اثر به سرعت به یک پدیده جنجالی ادبی تبدیل شد و باور به کتاب مقدس به‌عنوان یک کتاب تاریخی را تضعیف کرد.

در سال 1841، لودویگ فویرباخ کتاب «ماهیت مسیحیت» را منتشر کرد که ایده‌ای جسورانه را مطرح می‌کرد: خداوند یک تصویر روان‌شناختی از انسانیت است. فویرباخ، که نام او به معنای «جویبار آتش» است، تأثیر زیادی بر کارل مارکس گذاشت. مارکس گفته بود:

«هیچ راهی به‌سوی حقیقت و آزادی برای شما وجود ندارد، مگر آنکه از میان جویبار آتش عبور کنید

پس از اشتراوس و فویرباخ، ضربه نهایی به روایت مذهبی با انتشار کتاب «منشأ انواع» اثر چارلز داروین در سال 1859 وارد شد.

این جریان فرهنگی در نهایت به رویداد فاجعه‌باری رسید که « نیچه» در کتاب «حکمت شادان» از آن سخن می‌گوید. این فرد، مانند دیوژن کلبی، چراغی را در روشنایی صبح روشن می‌کند و به بازار می‌رود تا به دنبال خدا بگردد، اما مردم شهر با تمسخر و طعنه‌های مدرنیته پیروز به او می‌خندند.

نیچه‌، فیلسوف آلمانی
نیچه‌، فیلسوف آلمانی

معنای مرگ خدا چیست؟

از دیدگاه فلسفی، خدا بنیان ارزش‌های بیرونی و معنای عینی بود. بدون خدا، بدون الوهیت، جهان خارجی فاقد هدف و معنا می‌شود؛ معیاری که بتوانیم با آن خود را هدایت کنیم. پایه عینی اخلاق و هدف انسانی فرو ریخته و این خلأ فاجعه‌آمیز است.

این همان بحرانی است که نیهیلیسم به آن اشاره دارد. با پذیرش کامل نتایج نقد کتاب مقدس و بینش‌های کوپرنیک، نیوتن و بعدها داروین، واقعیت دیگر نه زمین‌محور است و نه انسان‌محور. با جهانی قانونمند که نیوتن آن را آشکار کرد و داستان تکاملی که داروین فاش ساخت، نیازی به خدا نیست؛ مگر در نقش محدود و بی‌روح علت‌العلل ارسطو یا جرقه اولیه‌ای که زندگی را به حرکت درآورد.

توضیحات مادی درباره جهان خارجی بسیار مؤثرتر از روایت‌های مذهبی بودند. مشکل اینجا بود که این توضیحات مذهبی، پایه‌های اخلاق و معنای انسانی را نیز در خود داشتند. مرگ خدا آغازگر بحران معنا بود.

اگزیستانسیالیسم چیست؟

این همان مشکل ریشه‌ای است که از آن اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی رشد کرده‌اند. پیش از بررسی پاسخ هر یک از این مکاتب، ارزش دارد که توضیح دهیم چرا تفاوت میان اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی اغلب مبهم است.

مشکل به استفاده از واژه “اگزیستانسیالیسم بازمی‌گردد که بسته به نویسنده، به صورت گسترده یا محدود به کار می‌رود. در برخی تعاریف، کامو و پوچ‌گرایی او به عنوان زیرشاخه‌ای از اگزیستانسیالیسم شناخته می‌شوند، در حالی که برای برخی دیگر، این دو کاملاً متمایز هستند.

سورن کی‌یر کگارد، فیلسوف دانمارکی
سورن کی‌یر کگارد، فیلسوف دانمارکی

اگزیستانسیالیسم اغلب شامل متفکرانی در قرن 19 مانند کی‌یرکگور و نیچه می‌شود که پیش از پیدایش این اصطلاح در اواسط قرن 20 زندگی می‌کردند.

برای پیچیده‌تر شدن اوضاع، افرادی که اغلب به عنوان اگزیستانسیالیست طبقه‌بندی می‌شوند، مانند هایدگر و کامو، به‌طور عمومی اعلام کردند که اگزیستانسیالیست نیستند. بنابراین، تعریف دقیق اگزیستانسیالیسم کمی مبهم است.

برای اهداف این مقاله، اگزیستانسیالیسم بر فلسفه ژان-پل سارتر متمرکز خواهد بود. سارتر به دلایل متعددی با اگزیستانسیالیسم مترادف است. او نه تنها این اصطلاح را تعریف کرد و بسیاری از مفاهیم کلیدی آن را ابداع کرد، بلکه یکی از معدود فیلسوفانی بود که خود را اگزیستانسیالیست می‌نامید.

پاسخ اگزیستانسیالیستی

در مواجهه با مشکل نیهیلیسم و نبود معنای عینی، پاسخ اگزیستانسیالیستی ژان-پل سارتر این بود که ابتدا مشخص کند انسان چیست. اینجا جایی است که عبارت معروف او «وجود بر ماهیت مقدم است» وارد می‌شود.

ماهیت (Essence) مفهومی است که به فلسفه یونان باستان بازمی‌گردد. برای ارسطو، ماهیت هر چیز، ویژگی‌های تعریف‌کننده آن است. این مفهوم با ایده «تِلوس (Telos)» یا هدف یک چیز نیز مرتبط است. به همین دلیل:

  • ماهیت چاقو، بریدن است.
  • ماهیت فنجان، نگهداری مایع است.
  • ماهیت قایق، حرکت روی آب است.

در نگاه کلاسیک فلسفه، ماهیت یک چیز بر وجود آن مقدم است. اگر فنجان نتواند مایع را نگه دارد، دیگر فنجان نیست؛ زیرا ویژگی اساسی خود را ندارد.

پیش از مرگ نمادین خدا، گفته می‌شد که ماهیت ما بر وجود ما مقدم است. انسان‌ها دارای هدف مشخصی بودند:

  • برای ارسطو، انسان اساساً موجودی خردمند بود.
  • برای مسیحیان، انسان‌ها مردمی گناهکار بودند که باید به رستگاری برسند.

اما با نیهیلیسم، این توهمات فرو ریختند و آشکار شد که هیچ معنای عینی‌ای وجود ندارد. هیچ هدفی بزرگ‌تر از انسانیت وجود ندارد.

در نتیجه، ما با خلأ معنایی روبه‌رو هستیم. ما در جهانی بی‌معنا زندگی می‌کنیم. پس چگونه باید خودمان را تعریف کنیم؟ ماهیت انسان بودن چیست؟

برای سارتر، ماهیت ما با وجود ما تعریف می‌شود. آنچه ما اساساً هستیم، همان چیزی است که انجام می‌دهیم، نحوه عملکرد ما در جهان. او در کتاب «اگزیستانسیالیسم و اومانیسم» می‌گوید:

«انسان چیزی نیست جز آنچه از خود می‌سازد

او می‌گوید:

«هیچ طبیعت انسانی‌ای وجود ندارد، زیرا خدایی نیست که آن را درک کند. انسان تنها آن چیزی است که خود را تصور می‌کند و آنچه می‌خواهد باشد. و چون انسان فقط پس از وجود خود را درک می‌کند، همان‌طور که خود را پس از پرتاب شدن به زندگی می‌خواهد، انسان چیزی نیست جز آنچه از خود می‌سازد. این اصل اول اگزیستانسیالیسم است

بنابراین، در برابر خلأ بی‌معنایی که نیهیلیسم ایجاد می‌کند، پاسخ اگزیستانسیالیستی این است که ما باید معنای خود را از طریق اعمالمان خلق کنیم. هیچ معنای عینی وجود ندارد و بنابراین ما با شیوه زندگی خود، معنای خود را می‌آفرینیم.

این است پاسخ اگزیستانسیالیسم به مشکل نیهیلیسم.

پاسخ پوچ‌گرایی

پوچ‌گرایی (Absurdism) ایده‌ای است که ابتدا در آثار کی‌یرکگور ظاهر شد اما به‌طور کامل توسط آلبر کامو در مقاله بلند خود «افسانه سیزیف» به یک فلسفه توسعه یافت.

پوچ‌گرایی پاسخ کامو به مشکل نیهیلیسم است. او «افسانه سیزیف» را با یکی از مشهورترین جملات تاریخ فلسفه آغاز می‌کند:

«فقط یک مسئله فلسفی واقعاً جدی وجود دارد، و آن خودکشی است. قضاوت در مورد اینکه آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، به معنای پاسخ دادن به پرسش بنیادی فلسفه است

در مواجهه با مشکل نیهیلیسم، این سوال مطرح می‌شود که آیا نبود هدف عینی به این معناست که زندگی ارزش زیستن ندارد؟

آلبرکامو، از نویسندگان و متفکران پوچ‌گرا
آلبرکامو، از نویسندگان و متفکران پوچ‌گرا

مفهوم پوچ (Absurd)

پوچ در فلسفه کامو، برخورد میان دو چیز است:

  1. واقعیت عینی و بی‌احساس که بی‌معناست.
  2. اشتیاق ذاتی انسان برای معنا.

پوچی از تقابل میل ما به معنا و جهان بی‌معنا پدید می‌آید. این تنش میان این اشتیاق برای معنا و ناتوانی در یافتن آن، جوهره پوچ‌گرایی است.

سه راه حل برای مقابله با پوچی

کامو می‌گوید که در مواجهه با این تنش پوچ، ما سه انتخاب داریم:

  1. خودکشی:
    • انتخاب اول این است که خودکشی کنیم. اگر زندگی بی‌معناست، چرا به زندگی ادامه دهیم؟
    • اما کامو این گزینه را نامناسب می‌داند. او اشاره می‌کند که مرگ نیز به اندازه زندگی بی‌معناست و این گزینه تنها فرار از مشکل است.
  2. جهش ایمانی:
    • انتخاب دوم این است که به یک باور یا ایدئولوژی ایمان بیاوریم که به ما می‌گوید زندگی معنا دارد.
    • این باور می‌تواند مذهبی مانند مسیحیت یا ایدئولوژی مانند مارکسیسم باشد.
    • اما کامو این را «خودکشی فلسفی» می‌نامد. ما خود را فریب می‌دهیم و به یک وهم آرامش‌بخش پناه می‌بریم.
  3. پوچ‌گرایی:
    • انتخاب سوم، که کامو آن را پیشنهاد می‌کند، این است که پوچی را بپذیریم.
    • ما از پوچی فرار نمی‌کنیم؛ نه با مرگ و نه با خودکشی فلسفی.
    • ما مستقیماً با پوچی روبه‌رو می‌شویم، با صداقت و بدون انکار آن.
    • این یعنی ما به زندگی ادامه می‌دهیم، حتی با آگاهی از بی‌معنایی آن.

پوچ‌گرایی کامو نوعی عصیان است. ما در برابر بی‌معنایی تسلیم نمی‌شویم. ما به زندگی ادامه می‌دهیم، هرچند می‌دانیم هیچ معنای عینی‌ای وجود ندارد.

این است پاسخ پوچ‌گرایی به نیهیلیسم.

اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی در برابر هم

آلبر کامو ما را به زندگی بدون تسلی دعوت می‌کند؛ زندگی‌ای که با آگاهی شدید از مرگ و محدودیت‌های خود و عصیان در برابر آن‌ها همراه است. او به اگزیستانسیالیست‌ها نگاه می‌کند و آنچه را که در نهایت فرار آن‌ها از واقعیت و غیرمنطقی بودنشان می‌بیند، رد می‌کند. او می‌گوید:

«آن‌ها چیزی را که آن‌ها را خرد می‌کند، مقدس می‌شمارند و در چیزی که آن‌ها را تهی می‌کند، دلیل برای امید پیدا می‌کنند. این امید اجباری در همه آن‌ها نوعی دین است

تفاوت اصلی اگزیستانسیالیسم و پوچ‌گرایی

  • اگزیستانسیالیسم تلاش می‌کند در میان خلأ معنایی، معنایی فردی خلق کند. ما باید با انتخاب‌ها و اعمال خود معنای زندگی را بسازیم.
  • پوچ‌گرایی اما خلق معنا را یک فریب می‌داند. برای کامو، تلاش برای یافتن یا ساختن معنا، نوعی تسلیم به توهم است.

پوچ‌گرایی به معنای مقاومت در برابر وسوسه خلق معنا یا پذیرش یک معنا است. پوچ‌گرا در برابر این رضایت کاذب از یافتن معنا مقاومت می‌کند. کامو می‌گوید که ما باید این تنش پوچ بی‌معنایی را حفظ کنیم. او این را چنین بیان می‌کند:

«تنها راه مقابله با جهانی غیرآزاد این است که آن‌قدر آزاد شویم که خود وجودمان به یک عمل عصیان تبدیل شود

برای کامو، زندگی پوچ‌گرایانه یعنی زیستن در حالی که هیچ معنای ذاتی وجود ندارد، اما همچنان ادامه دادن. این یک عصیان بی‌پایان در برابر بی‌معنایی است.

خلاصه‌ای بر معنای نیهیلیسم، اگزیستانسیالیسم و پوچ گرایی

  • نیهیلیسم(هیچ‌انگاری) یعنی درک این حقیقت که در جهان هیچ معنای عینی و هدف ذاتی وجود ندارد.
  • اگزیستانسیالیسم(هستی‌گرایی) پاسخ می‌دهد که گرچه معنایی از پیش تعیین‌شده نیست، اما ما می‌توانیم از طریق انتخاب‌ها و اعمال خود، معنای زندگی‌مان را خودمان بسازیم. وجود ما ذات ما را تعریف می‌کند.
  • ابسوردیسم(پوچ‌گرایی) اما می‌گوید به جای تلاش برای ساختن معنا، باید کاملاً به پوچی زندگی واقف شویم و با آن روبه‌رو شویم؛ یعنی با تضاد بین جستجوی ما برای معنا و سکوت بی‌معنای جهان مخالفت کنیم و زندگی را همان‌گونه که هست، بدون توهم و تسکین‌های کاذب، بپذیریم و در این پذیرش شورش کنیم.

منابع

  • گردآوری شده در تحریریه «تاریخ‌زون»

همچنین نگاهی بیندازید به:
«اگزیستانسیالیسم از داستایوفسکی تا سارتر: مقاله‌ای جامع بر اساس کتاب والتر کافمن»

آخرین مطالب منتشر شده