مارکسیسم چیست؟
مارکسیسم یک فلسفه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است که به نام کارل مارکس، فیلسوف و اقتصاددان آلمانی قرن نوزدهم، نامگذاری شده است. آثار مارکس به بررسی تأثیرات تاریخی سرمایهداری بر کار، بهرهوری و توسعه اقتصادی میپردازد و استدلال میکند که برای جایگزینی سرمایهداری با یک نظام کمونیستی، به انقلاب کارگری نیاز است.
مارکسیسم بر این باور است که مبارزه بین طبقات اجتماعی – بهویژه بین بورژوازی (سرمایهداران) و پرولتاریا (کارگران) – روابط اقتصادی در نظام سرمایهداری را تعریف میکند و این کشمکش در نهایت به یک انقلاب کمونیستی منجر خواهد شد.
مارکسیست کیست؟
اصطلاح مارکسیست میتواند به عنوان صفت یا اسم به کار رود. این واژه به معنای «مربوط به مارکسیسم یا دارای ویژگیهای آن» است.

نکات کلیدی درباره مارکسیسم
- مارکسیسم یک نظریه اقتصادی و سیاسی است که نقصهای ذاتی سرمایهداری را بررسی میکند.
- این فلسفه عمدتاً بر پایه آثار کارل مارکس شکل گرفته است.
- نظریات مارکسیستی نقش مهمی در توسعه سوسیالیسم داشتند؛ ایدئولوژیای که مالکیت اشتراکی ابزار تولید توسط کارگران را تبلیغ میکند.
- کمونیسم با رد مفهوم مالکیت خصوصی، معتقد است که «مردم» – معمولاً از طریق دولت – باید به طور جمعی مالکیت و کنترل تولید و توزیع تمامی کالاها و خدمات را در اختیار داشته باشند.
درک بهتر مارکسیسم
مارکسیسم یک نظریه اجتماعی و سیاسی است که شامل «نظریه تضاد طبقاتی مارکسیستی» و «اقتصاد مارکسی» میشود. این ایدهها نخستینبار در سال ۱۸۴۸ از طریق انتشار رساله «بیانیه کمونیست» توسط کارل مارکس و فریدریش انگلس به صورت عمومی ارائه شدند؛ رسالهای که به تشریح نظریه مبارزه طبقاتی و انقلاب میپردازد.
اقتصاد مارکسی بیشتر بر نقد سرمایهداری تمرکز دارد، نقدی که مارکس در کتاب مشهور خود “سرمایه” (Das Kapital) در سال ۱۸۶۷ منتشر کرد.
به طور کلی، مارکسیسم استدلال میکند که سرمایهداری، به عنوان شکلی از بازتولید اقتصادی و اجتماعی، ذاتاً دارای نقصهای بنیادی است و در نهایت شکست خواهد خورد.
تعریف سرمایهداری در مارکسیسم
سرمایهداری به عنوان شیوهای از تولید تعریف میشود که در آن مالکان کسبوکار – یعنی سرمایهداران – مالک تمام ابزارهای تولید هستند؛ از کارخانهها و ماشینآلات گرفته تا مواد اولیه، محصول نهایی و سود حاصل از فروش آنها.
در مقابل، کارگران در ازای دریافت دستمزد استخدام میشوند، بدون اینکه مالکیتی بر ابزار تولید یا سهمی از سود داشته باشند.
علاوه بر این، دستمزدی که به کارگران پرداخت میشود، کمتر از ارزشی است که کار آنها برای سرمایهدار ایجاد میکند. این اختلاف منبع اصلی سود سرمایهداران است و در قلب کشمکش طبقاتی میان نیروی کار و سرمایه قرار دارد.
نکته!
یکی دیگر از نظریههای مطرح شده توسط مارکس، ماتریالیسم تاریخی است. این نظریه میگوید که در هر دوره تاریخی، سازمان اجتماعی و نوع فناوریهای تولیدی، شکل جامعه را تعیین میکند.
برای مثال، در عصر مدرن سرمایهداری صنعتی، سرمایهداران نیروی کار را در کارخانهها یا دفاتر سازماندهی میکنند؛ جایی که کارگران با استفاده از ابزار و ماشینآلات مدرن، در مقابل دریافت دستمزد کار میکنند.

اقتصاد مارکسی و تعریف آن
مانند دیگر اقتصاددانان کلاسیک، کارل مارکس نیز به «نظریه ارزش کار» (LTV) برای توضیح تفاوتهای نسبی در قیمتهای بازار باور داشت. این نظریه بیان میکند که ارزش یک محصول را میتوان به طور عینی با میانگین تعداد ساعاتی که برای تولید آن نیاز است، اندازهگیری کرد.
به عبارتی ساده، اگر ساخت یک میز دو برابر بیشتر از یک صندلی زمان ببرد، میز باید دو برابر ارزشمندتر در نظر گرفته شود.
آنچه مارکس به این نظریه افزود، این بود که این ارزش کار بیانگر استثمار کارگران است.
مارکس معتقد بود که سرمایهداری دارای دو نقص اساسی است که به استثمار کارگران توسط کارفرمایان منجر میشود:
- ماهیت آشوبناک رقابت آزاد بازار
- استخراج کار مازاد
مارکس پیشبینی کرد که سرمایهداری در نهایت خود را نابود خواهد کرد؛ زیرا با گذشت زمان، افراد بیشتری به طبقه کارگر تنزل پیدا میکنند، نابرابری افزایش مییابد و رقابت شدید باعث میشود سود شرکتها به صفر برسد.
او معتقد بود که این روند به وقوع یک انقلاب منجر خواهد شد، انقلابی که پس از آن ابزار تولید به طور جمعی به دست طبقه کارگر خواهد افتاد.
تضاد طبقاتی و فروپاشی سرمایهداری
نظریه طبقاتی مارکس
طبق نظریه طبقاتی کارل مارکس، سرمایهداری تنها یک مرحله از روند تاریخی نظامهای اقتصادی است که به طور طبیعی یکی پس از دیگری ظهور میکنند.
مارکس معتقد بود این تحولات، نتیجه نیروهای گسترده و غیرشخصی تاریخ هستند که از طریق رفتار و درگیری میان طبقات اجتماعی شکل میگیرند.
به باور او، هر جامعهای به طبقات اجتماعی تقسیم میشود و اعضای هر طبقه، اشتراکات بیشتری با هم دارند تا با اعضای طبقات دیگر.
عناصر کلیدی نظریه تضاد طبقاتی در نظام سرمایهداری
- جامعه سرمایهداری شامل دو طبقه اصلی است:
- بورژوازی (کارفرمایان) که مالک ابزار تولید هستند.
- پرولتاریا (کارگران) که نیروی کار خود را عرضه میکنند و مواد خام را به کالاهای ارزشمند تبدیل میکنند.
- کارگران، که مالک ابزار تولید مانند کارخانهها، ساختمانها و مواد اولیه نیستند، قدرت اقتصادی کمی دارند.
در دوران بیکاری گسترده، آنها به راحتی قابل جایگزینی هستند که این موضوع ارزش آنها را حتی بیشتر کاهش میدهد. - کارفرمایان برای افزایش سود خود، تلاش میکنند بیشترین کار ممکن را با کمترین میزان دستمزد از کارگران دریافت کنند. این امر باعث ایجاد نابرابری و استثمار نیروی کار میشود.
- چون کارگران سهم مستقیمی در مالکیت فرآیند تولید ندارند، مارکس معتقد بود که آنها از کار خود و حتی از انسانیت خویش بیگانه میشوند و نسبت به کارفرمایان کینه پیدا میکنند.
- طبقه بورژوازی با استفاده از نهادهای اجتماعی مانند حکومت، رسانهها، دانشگاهها، دین سازمانیافته و سیستمهای مالی و بانکی، سلطه خود را بر پرولتاریا حفظ میکند.
انقلاب و پایان سرمایهداری از دید مارکس
در نهایت، نابرابریها و روابط استثماری موجود بین بورژوازی و پرولتاریا، به وقوع یک انقلاب میانجامد.
طبقه کارگر علیه طبقه سرمایهدار شورش میکند، کنترل ابزار تولید را به دست میگیرد و نظام سرمایهداری را نابود میکند.
مارکس معتقد بود که سرمایهداری در دل خود بذرهای نابودیاش را میپروراند.
بیگانگی و استثمار طبقه کارگر، آنها را به شورش و تصرف ابزار تولید سوق میدهد.
این انقلاب به رهبری نخبگان آگاه به ساختار طبقاتی جامعه، موسوم به “پیشتاز پرولتاریا“، انجام خواهد شد؛ کسانی که آگاهی طبقاتی را در میان کارگران گسترش میدهند.
مراحل پس از انقلاب از نگاه مارکس
- در ابتدا، مالکیت خصوصی ابزار تولید از بین رفته و مالکیت جمعی تحت نظام سوسیالیستی برقرار میشود.
- در نهایت، این روند به شکلگیری نظام کمونیستی میانجامد؛ جایی که دیگر خبری از طبقات اجتماعی و مبارزه طبقاتی نخواهد بود.
مقایسه کمونیسم، سوسیالیسم و سرمایهداری
نقش مارکس و انگلس در توسعه کمونیسم
ایدههای کارل مارکس و فریدریش انگلس پایههای نظری و عملی کمونیسم را بنا نهادند؛ نظامی که خواهان جامعهای بدون طبقه و با مالکیت جمعی بر داراییها و ثروت است، در مقابل مالکیت خصوصی.

امروزه تنها چند کشور مانند چین، کوبا، لائوس، کره شمالی و ویتنام دارای نظامهای کمونیستی هستند.
البته بیشتر این کشورها به منظور پیشرفت اقتصادی و تجارت جهانی، برخی از سیاستهای سختگیرانه خود را تعدیل کردهاند.
اتحاد جماهیر شوروی نمونهای از یک آزمایش کمونیستی بود که در سال ۱۹۲۱ شکل گرفت و در سال ۱۹۹۱ فروپاشید، پس از آن ۱۵ جمهوری سوسیالیستی سابق، بازسازی اقتصادی خود را آغاز کردند. جالب اینجاست که هیچیک از این کشورها دوباره کمونیسم را به عنوان الگو انتخاب نکردند.
مارکس و انگلس همیشه تمایز روشنی میان سوسیالیسم و کمونیسم قائل نمیشدند. امروزه هم این دو مفهوم برای بسیاری گیجکننده به نظر میرسد.
سوسیالیسم
سوسیالیسم چند دهه پیش از کمونیسم شکل گرفت. طرفداران اولیه آن به دنبال توزیع برابرتر ثروت، همبستگی میان کارگران، بهبود شرایط کاری و مالکیت مشترک بر زمین و تجهیزات تولید بودند.
در سوسیالیسم، مالکیت عمومی و نظارت بر ابزار تولید اهمیت دارد، ولی مالکیت شخصی افراد بر داراییهای خصوصی همچنان مجاز است.
برخلاف کمونیسم که از دل یک انقلاب طبقاتی شکل میگیرد، اصلاحات سوسیالیستی عمدتاً در چارچوب ساختارهای سیاسی و اجتماعی موجود، چه دموکراتیک، چه تکنوکراتیک، چه الیگارشی و چه توتالیتر، صورت گرفته است.
سرمایهداری
در مقابل، سرمایهداری یک نظام اقتصادی مبتنی بر مالکیت خصوصی و حمایت قانونی از حقوق مالکیت و انتقال دارایی است.
در نظام سرمایهداری، افراد یا شرکتهای خصوصی مالک ابزار تولید هستند و حق دارند از سود حاصل از آن بهرهمند شوند.
کمونیسم و سوسیالیسم هر دو، به دنبال رفع مشکلات ناشی از سرمایهداری هستند؛ از جمله استثمار کارگران، نابرابری طبقاتی و فقر گسترده.
نقدهایی بر مارکسیسم
کارل مارکس الهامبخش جمع زیادی از پیروان شد، اما بسیاری از پیشبینیهای او هرگز محقق نشدند.
مارکس باور داشت که افزایش رقابت در نظام سرمایهداری نه تنها کیفیت کالاها را برای مصرفکنندگان بهتر نمیکند، بلکه باعث ورشکستگی و پیدایش انحصارها میشود؛ به طوری که کنترل تولید در دستان گروه کوچکی متمرکز خواهد شد.
او پیشبینی کرده بود که سرمایهداران ورشکسته به طبقه پرولتاریا خواهند پیوست و در نهایت، ارتشی از بیکاران شکل خواهد گرفت. همچنین، مارکس معتقد بود که اقتصاد بازار، به دلیل ذات بدون برنامهاش، دچار بحرانهای شدید عرضه و تقاضا شده و رکودهای اقتصادی سنگینی را تجربه خواهد کرد.
با این حال، واقعیتهای تاریخی متفاوت از پیشبینیهای مارکس رقم خوردهاند.
سرمایهداری فرو نپاشیده، بلکه دچار تغییرات شده است. امروزه در بسیاری از کشورهای سرمایهداری مانند ایالات متحده، دولتها قدرت مداخله برای مقابله با انحصارهای تجاری و رفتارهای ضد رقابتی را دارند. قوانین حداقل دستمزد وضع شده و نهادهای نظارتی برای حفاظت از حقوق کارگران فعالیت میکنند.
هرچند نابرابری اقتصادی در بسیاری از جوامع سرمایهداری افزایش یافته و بحرانهایی مانند رکودهای اقتصادی یا رکود بزرگ (Great Depression) رخ دادهاند، اما این پدیدهها به عنوان ویژگیهای ذاتی و اجتنابناپذیر بازار آزاد تلقی نمیشوند.
علاوه بر این، جامعهای کاملاً بدون رقابت، پول یا مالکیت خصوصی تاکنون در دنیای مدرن شکل نگرفته و شواهد تاریخی اخیر نیز نشان میدهند که تحقق چنین جامعهای در آینده نزدیک بعید به نظر میرسد.
منابع
- دانشنامه اینوِستوپدیا، مارکسیسم 🔗












